Web Analytics Made Easy - Statcounter
2024-05-09@07:26:51 GMT
۳۳ نتیجه - (۰.۰۰۲ ثانیه)

جدیدترین‌های «مادر سمیرا»:

بیشتر بخوانید: اخبار اقتصادی روز در یوتیوب
    روزنامه خراسان نوشت: دختر ۱۶ ساله که فریب دوستش را خورده بود در خانه مجردی به او تجاوز شد. دختر نوجوان می‌گوید: آن پسر به من گل داد که بکشم. من که تا به حال حتی سیگار هم نکشیده بودم، حالم بد شد و او با مهربانی زیاد کمک کرد که حالم بهتر شود و همان شب در حالی که من اوضاع روانی خوبی نداشتم، به من تجاوز کرد… ترنم زیبای مهر مادری را هیچ وقت در این ۱۶ سال حس نکردم… تنها چیزی که از مادرم در گوشه ذهنم مانده زورگویی، دستور و محدودیت بود… دیگر از دستورهایش خسته شده بودم و تاب چشم گفتن را نداشتم. خانه محلی شده بود برای حکومت نظامی مادرم… به دنبال آغوش مهر...
    چند ماه پس از حضور سمیرا در آموزشگاه ،رضا که مدیریت مجموعه را بر عهده داشته،به بهانه هماهنگی کلاس‌ها با وی جلسه‌ای گذاشته ، پیرامون برخی موضوعات با او حرف می زند. تداوم این جلسات سبب نزدیکی رضا و سمیرا می شود تا جایی که به بهانه دور بودن ازمحیط آموزشگاه جلسات و قرار ملاقات‌ها به خارج از آموزشگاه و به کافی شاپ کشیده می شود. چند هفته بعد؛ پیرمردی خوش‌پوش و مبادی آداب به دفتر آموزشگاه مراجعه و از کارکنان درباره سمیرا تحقیق می کند. پیرمرد طوری راجع به سمیرا تحقیق می کند که هر آدم بی‌خیالی جای سمیرا بود کنجکاو می‌شد تا از دلیل حضور پیرمرد مطلع شود و چه کسی بهتر از رضا که مدیر آموزشگاه است!!...
    ترنم زیبای مهر مادری را هیچ وقت در این ۱۶ سال حس نکردم... تنها چیزی که از مادرم در گوشه ذهنم مانده زورگویی، دستور و محدودیت بود... دیگر از دستورهایش خسته شده بودم و تاب چشم گفتن را نداشتم. خانه محلی شده بود برای حکومت نظامی مادرم... به دنبال آغوش مهر مادری بودم که مرا و رؤیاهایم را بفهمد. این جملات دختر ۱۶ساله‌ای است که برای فرار از زورگویی‌های مادرش در دام دوستان ناباب گرفتار شده و سایه سرنوشت سیاه روی سرش افتاده است. در ابتدای ورود و در هنگام معرفی خود دائماً خمیازه می‌کشید و خود را به بی‌تفاوتی کامل زده بود که با چشم‌غره‌های مادر کمی خود را جمع و جور کرد. ولی باز هم سعی داشت...
    درگیری من و مادرم فقط برای یک گوشی تلفن بود که موجب شد مادرم با پلیس 110 تماس بگیرد و حالا می ترسم که بنا به گفته مادرم مرا تحویل بهزیستی بدهند و... به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 15 ساله ای است که به همراه مادرش و با راهنمایی پلیس به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد مراجعه کرده بود. مادر این دختر ابتدا به کارشناس اجتماعی گفت: دخترم به دلیل یک موضوع کم ارزش طوری عصبانی شد که به سمت من حمله کرد و با جیغ و فریادهایش همه همسایگان و اهالی محل را به خانه ما کشاند به گونه ای که از شدت شرم با پلیس 110 تماس گرفتم. وقتی نیروهای انتظامی...
    به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا، صدای مادر در گوشی تلفن می پیچد که با زبان کردی به خاطر مرگ دختر نوجوانش ضجه می زند. مدرسه ها تازه باز شده بود و دانش آموزان اهالی روستای درویشان سنندج،صبح روز شنبه ۳ مهر به مدرسه رفتند. سمیرا اما در سکوت خانه تنها نشسته بود و لابد به هیاهوی کلاس درس و جمع دوستانش فکر می کرد. دخترک تمام زورش را زده بود اما نتوانسته بود پدرش را راضی کند که به مدرسه برود. سال گذشته هم برای راضی کردن پدرش دست به دامن اعضای شورای روستا شده بود. و آنها وساطت کرده بودند و سمیرا به مدرسه رفت.کلاس هفتم را هم خواند اما برای خواندن کلاس هشتم باز هم پدرش با مدرسه...
    مرد معتاد که به خاطر سرزنش‌های برادرش او را با یک ضربه چاقو به قتل رسانده بود در حالی محاکمه خواهد شد که مادرش خواهان قصاص او شده است. به گزارش قدس آنلاین به نقل از ایران، رسیدگی به این پرونده از اواخر اسفند سال ۹۷ با گزارش حراست یکی از بیمارستان‌های شهریار مبنی بر فوت جوانی به نام فریبرز بر اثر خونریزی ناشی از ضربه چاقو در دستور کار پلیس قرار گرفت. با حضور بازپرس ویژه قتل جسد به پزشکی قانونی منتقل شد و مأموران انتظامی هم پس از بررسی ماجرا متوجه شدند که مقتول توسط زنی به نام سمیرا که همسر برادرش بوده به بیمارستان منتقل شده است. اظهارات همسر قاتل سمیرا درباره ماجرا گفت: برادر شوهرم مرد...
    به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، سه روز است که مامان‌سمیرا دیگر زنده نیست تا برای چهار پسرکش مادری کند، برایشان غذا درست کند و شیطانی‌شان را به جان بخرد. دیگر سمیرا نیست که وقتی پسرانش صدایش می‌زنند مامان، بگوید جان مامان. دیگر از آشپزخانه، بوی غذای تازه بلند نیست. دیگر سمیرا نیست که به استقبال شوهرش برود و بعد از گفتن خسته نباشید، یک استکان چای گرم به او بدهد. رودخانه تنگ‌نظر، چشم دیدن شادی مادر و بچه‌هایش را در آن روز نحس نداشت، یک لحظه مادر را قاپید و روی یال‌های مواج و وحشی‌اش سوار کرد و با خودش برد. حالا یک خانه خالی از مادر باقی مانده و یادگاری‌هایی که بوی مادر را می‌دهد. هوا خوب و...
    ظهر ۲۷ اسفند ۹۴ دختر جوانی با حضور در کلانتری ۱۴۸ انقلاب از ناپدید شدن مادر ۴۹ ساله اش به نام سمیرا خبر داد و ادعا کرد که پدر و مادرم از هم جدا شده اند و برادرم یک شرکت خدماتی در خیابان کارگر شمالی دارد و به خاطر سفری که به عراق داشته مادرم کار‌های شرکت را برعهده گرفته است. وی افزود: مادرم در خانه من مهمان بود، اما پس از این که از خانه خارج شد دیگر اطلاعی از او ندارم و نگران حالش هستم.بدین ترتیب تیمی ازماموران پلیس آگاهی تهران برای تحقیقات ویژه وارد عمل شدند. آن‌ها در گام نخست به دفتر شرکت خدماتی پسر سمیرا رفتند و در آن جا با جسد غرق درخون زن جوان...
    معلولان ضایعه نخاعی استان؛ تولد ۱۷ سالگی سمیرا را در پارک ملت مشهد جشن گرفت به گزارش قدس آنلاین از ۳۵ هزار اصله درخت چندین ده ساله پارک ملت هم سئوال کنی، هرگز به یاد نمی آورد که چنین جشن تولدی را نظاره کرده باشند اما حالا با مشارکت مهربانانه اعضای انجمن و البته همت ستودنی مادر سمیرا قرار است چنین جشن تولدی رنگ و بوی واقعیت بخود گیرد.  ساعت ۱۹ شامگاه سه شنبه ۱۸ تیرماه که فرا می رسد؛ در ضلع شرقی بوستان ملت مشهد به ظاهر همه چی عادت است! زیر پای دریاچه پارک؛ دورهمی اعضای انجمن حمایت از معلولان ضایعه نخاعی مشهد در شامگاه داغ تیرماه و محل همیشگی برقرار است. ناگهان ورق بر می گردد!...
    حوادث رکنا: سمیرا وقتی سوار ماشین شد تا به خانه شان برود نمی دانست 2 مرد پلید با قمه نقشه ویرانگری برای او دارند. سمیرا باور ندارد این اتفاق برایش افتاده است: خرجی مادرم حقوق بازنشستگی پدر خدابیامرزمان بود که این شندرغاز کفاف مخارج روزمره را هم نمی کرد چه برسد به تامین داروهای درمان سرطان. من هم درآمد چندانی نداشتم و کرایه خانه امانم را بریده بود. دو خواهرم هم وضعیت چندان بهتری نداشتند. با این حال شوهرانشان تا جایی که می توانستند به مادرم لطف می کردند و همدلی شان از هر چیز دیگری بهتر بود. چند ماه از تشخیص سرطان مادرم گذشته بود و ما به سختی از پس داروهایش برمی آمدیم اما مدتی بعد بیماری...
    زانوهای پسرک نحیف و لاغر به‌وضوح می‌لرزند. ضبط‌صوت را هنوز روشن نکرده‌ام که رئیس کارخانه می‌گوید:‌ الان بخشی از خانواده روبه‌روی شما نشسته‌اند. می‌خواهند همه‌چیز را بگویند. به صورت وحشت‌زده زن جوان نگاه می‌کنم و می‌گویم: شما یکی از دخترها هستید؟ ‌زن درحالی‌که اشک‌هایش را پاک می‌کند، می‌گوید: نه خانم! من مادرشان هستم؛ مادر سمیرا و سمانه که بعد از 19 سال دیدمشان، ‌این هم پسرم، ایمان است. همسر سابقم از هشت‌سالگی به دخترم تعرض می‌کرده و حالا تنها با قرار کفالت بازداشت است و اگر بیرون بیاید، بچه‌هایم خودشان را می‌کشند. مدیر کارخانه که او را حاج‌آقا صدا می‌زنند، بیرون دفتر می‌رود و همراه با دو دختر جوان داخل می‌آید. یکی از دخترها ماسک به صورت دارد. جلو می‌آید...
    خرداد:می‌پرسم صورتت چه شده؟ می‌گوید: بابا با قاشق سوزانده!جایی در شهرک صنعتی عباس‌آباد، در دفتر یکی از کارخانه‌های تولیدی قرار گذاشته‌ایم. زنی جوان و زیبا، با چشمانی نگران، به همراه پسری نوجوان روبه‌رویمان نشسته‌اند. زانو‌های پسرک نحیف و لاغر به‌وضوح می‌لرزند. ضبط‌صوت را هنوز روشن نکرده‌ام که رئیس کارخانه می‌گوید: الان بخشی از خانواده روبه‌روی شما نشسته‌اند. می‌خواهند همه‌چیز را بگویند. به صورت وحشت‌زده زن جوان نگاه می‌کنم و می‌گویم: شما یکی از دختر‌ها هستید؟ زن درحالی‌که اشک‌هایش را پاک می‌کند، می‌گوید: نه خانم! من مادرشان هستم؛ مادر سمیرا و سمانه که بعد از ۱۹ سال دیدمشان، این هم پسرم، ایمان است. خانم من می‌خواهم به همه بگویم که همسر سابقم از هشت‌سالگی به دخترم تعرض می‌کرده و حالا تنها...
    دو دختر که در شهرک صنعتی عباس آباد ازسوی پدرشان مورد تعرض قرار گرفته بودند، تحویل اداره بهزیستی شدند. جایی در شهرک صنعتی عباس‌آباد، در دفتر یکی از کارخانه‌های تولیدی قرار گذاشته‌ایم. زنی جوان و زیبا، با چشمانی نگران، به همراه پسری نوجوان روبه‌رویمان نشسته‌اند.   زانو‌های پسرک نحیف و لاغر به‌وضوح می‌لرزند. ضبط‌صوت را هنوز روشن نکرده‌ام که رئیس کارخانه می‌گوید: الان بخشی از خانواده روبه‌روی شما نشسته‌اند. می‌خواهند همه‌چیز را بگویند. به صورت وحشت‌زده زن جوان نگاه می‌کنم و می‌گویم: شما یکی از دختر‌ها هستید؟ زن درحالی‌که اشک‌هایش را پاک می‌کند، می‌گوید: نه خانم! من مادرشان هستم؛ مادر سمیرا و سمانه که بعد از ۱۹ سال دیدمشان، این هم پسرم، ایمان است. همسر سابقم از...
    به گزارش «تابناک»، روزنامه شرق در گزارشی تکان دهنده  نوشت: جایی در شهرک صنعتی عباس‌آباد، در دفتر یکی از کارخانه‌های تولیدی قرار گذاشته‌ایم. زنی جوان و زیبا، با چشمانی نگران، به همراه پسری نوجوان روبه‌رویمان نشسته‌اند. زانوهای پسرک نحیف و لاغر به‌وضوح می‌لرزند. ضبط‌صوت را هنوز روشن نکرده‌ام که رئیس کارخانه می‌گوید:‌ الان بخشی از خانواده روبه‌روی شما نشسته‌اند. می‌خواهند همه‌چیز را بگویند. به صورت وحشت‌زده زن جوان نگاه می‌کنم و می‌گویم: شما یکی از دخترها هستید؟ ‌زن درحالی‌که اشک‌هایش را پاک می‌کند، می‌گوید: نه خانم! من مادرشان هستم؛ مادر سمیرا و سمانه که بعد از 19 سال دیدمشان، ‌این هم پسرم، ایمان است. همسر سابقم از هشت‌سالگی به دخترم تعرض می‌کرده و حالا تنها با قرار کفالت بازداشت است...
    جایی در شهرک صنعتی عباس‌آباد، در دفتر یکی از کارخانه‌های تولیدی قرار گذاشته‌ایم. زنی جوان و زیبا، با چشمانی نگران، به همراه پسری نوجوان روبه‌رویمان نشسته‌اند. زانو‌های پسرک نحیف و لاغر به‌وضوح می‌لرزند. ضبط‌صوت را هنوز روشن نکرده‌ام که رئیس کارخانه می‌گوید: الان بخشی از خانواده روبه‌روی شما نشسته‌اند. می‌خواهند همه‌چیز را بگویند. به صورت وحشت‌زده زن جوان نگاه می‌کنم و می‌گویم: شما یکی از دختر‌ها هستید؟ زن درحالی‌که اشک‌هایش را پاک می‌کند، می‌گوید: نه خانم! من مادرشان هستم؛ مادر سمیرا و سمانه که بعد از ۱۹ سال دیدمشان، این هم پسرم، ایمان است. خانم من می‌خواهم به همه بگویم که همسر سابقم از هشت‌سالگی به دخترم تعرض می‌کرده و حالا تنها با قرار کفالت بازداشت است و اگر بیرون...
    به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ مهری سعیدی، مادر شهاب حسینی و مهدی حسینی در تئاتر «مرثیه ای برای آقای ع» حضور بهم رساندند. نمایش «مرثیه ای برای آقای ع» به نویسندگی سپیده قربانی و کارگردانی سمیرا آقایی در تماشاخانه مهرگان روی صحنه می رود. در خلاصه داستان این نمایش آمده: خانه‌ای قدیمی در پایین شهر تهران که یکسری افراد بزهکار در آن خانه زندگی می‌کنن و یه نویسنده و معلم که تازه از شهرستان به تهران آمده در این خانه مستاجر می‌شود که ... بازیگرانی که در این نمایش به ایفای نقش می پردازند:(به ترتیب ورود به صحنه) مهدی حسینی، وحید حافظی، سمیرا آقایی، عقیل تقی زاده، سامان هاشمی هستند. خبرنگار: فاطمه زاهد
    بجنورد- صحبت‌های پدر و مادر که به پایان رسید؛ مادر رو به دختر کوچکش کرد و گفت: سمیرا تو می‌توانی بنویسی؟! من و پدرت که سواد نداریم. سمیرا درحالی‌که چشمانش از حرف مادر برق زد، گفت: من مامان؟ به گزارش قدس آنلاین، به نقل از سایت خبری کمیته امداد، این نوشته‌ای که می‌خوانید نامه دختر کوچک مددجوی کمیته امداد خراسان شمالی است که برای درمان بیماری پدر و تأمین نیازهای روزمره زندگی از خیران کمک خواسته است. مادر گفت: بله دخترم تو حالا بزرگ‌شده‌ای و تنها باسواد خانه ما هستی؛ پس تو بنویس از مشکلاتمان. سمیرا درحالی‌که حسی از بزرگی داشت، برگه‌ای از دفترش جدا کرد و شروع کرد به خط‌کشی. اطراف آن را پر کرد از خط‌های آبی...
    رکنا: سمیرا بچه نامشروع مادر با پدری بود که تنها هوس داشت و راز متاهل بودن خود را پنهان کرده بود. مادرم  به نام ثریا هر چه تقلا کرد نتوانست زن  پدرم بشود او شنیده بود بابا منصور متاهل است و من بچه نامشروع ماندم تا اینکه به اولین خواستگاری که برایم آمد جواب بله گفتم. باپسری ازدواج کردم که غرق درفساد اخلاقی بود و می خواست مرا هم به فساد بکشاند. این ازدواج به طلاق انجامید. بارسنگین بدبختی های قبلی ام کم بود اسم زن مطلقه را هم یدک می کشیدم. سه چهار سالی گذشت و دوباره ازدواج کردم. از این ازدواجم نیز خیری ندیدم. شوهرم قاچاق Contraband فروش بود . باردار شده بودم و نمی توانستم برگردم....
    حوادث رکنا: زن جوان برای اینکه نمی خواست تن فروشی کند از خانه شوهر بی غیرتش فرار کرد. روزی که سلمان به خواستگاری ام آمد آن قدر خوشحال بودم که دیوانه وار با خودم حرف می زدم و برای آینده ام نقشه های مختلفی می کشیدم احساس می کردم دیگر روزهای سخت و تاریک زندگی ام به پایان رسیده است و می توانم سعادت و خوشبختی را در کنار همسر و مادر شوهرم تجربه کنم، اما همه این آمال و آرزوها 2 ماه بیشتر طول نکشید به طوری که همسرم مرا مجبور می کرد تا. . . زن 18 ساله ای به نام سمیرا که به اتهام فرار Escape از منزل توسط مأموران انتظامی دستگیر شده است در حالی که...
    به گزارش گروه حوادث خبرگزاری برنا، شهادت دختر 11 ساله‌ای که تنها شاهد درگیری مرگبار پدر و مادرش بوده، باعث شد قضات دادگاه، دستور رسیدگی بیشتر به ماجرا و بررسی برخی نواقص را صادر کنند. متهم پرونده، شوهر مقتول است که در جلسه محاکمه خود را بی‌گناه دانست و درخواست دیه 700 میلیون تومانی پدر مقتول در ازای بخشش را رد کرد. 4 شهریور 93 ماموران کلانتری 170 کهریزک از مرگ زنی جوان به نام سمیرا به دلیل اصابت جسم سخت به سرش و خفگی در بیمارستان هفت‌تیر تهران باخبر شدند. هووی مقتول به آنها گفت: «امروز برای انجام کاری به خانه سمیرا رفتم اما وقتی در زدم، دختر خردسالش از پشت آیفون گفت پدرش خانه نیست و مادرش هم...
۱